الدرس السادس ( درس ششم )برادر محمد
موضوع : ماموریت محرمانه / آگاهی بر : 1- نیروهای دشمن . 2- سلاح های دشمن
حان اللیل شب فرا رسید .
انا ذهبتُ الی منطقه العدو من به سوی منطقه دشمن رفتم
وصلتُ الی خنادقهم به سنگرهایشان رسیدم
سترتُ نفسی بین الاشجار خودم را بین درختان مخفی کردم (پوشاندم)
شربتُ قلیلا من الماء کمی از آب نوشیدم
فجأة ناگهان
سمعتُ صوتاً صدایی شنیدم
ورأیت ظلاً بین الاشجار و سایه ای را بین درختان دیدم
نظرتُ بدقة . نعم ..... هناک شیء با دقت نگاه کردم . بله . آنجا چیزی است
هتفتُ : الله اکبر .... هجمتُ علیه و أسرتُهُ
فریاد زدم : الله اکبر .... بر او حمله کردم و اورا اسیر کردم (اسیرش کردم)
فضحک الاسیر و قال : أخی ! انا ایرانی
پس اسیر خندید و گفت : برادرم . من ایرانیم
فذهبنا معاً وعبرنا من الطرق و جلسنا علی صخرة
پس با هم رفتیم و از راه ها عبور کردیم و روی تخته سنگی نشستیم .
نعم! عدد قوات العدو کثیر . بله . تعداد نیروهای دشمن زیاد است
بعد الاطلاع علی اسرار العدو قصدنا الرجوع
بعد از آگاهی یافتن بر رازهای دشمن تصمیم به بازگشت گرفتیم
فی هذه اللحظة در این لحظه
هجم علینا کلب سگی بر ما حمله کرد
شعر العدو بوجودنا دشمن وجود ما را احساس کرد
نحن هربنا فی ظلمة اللیل ما در تاریکی شب فرار کردیم
و بین الطریق أسرنا جندیا من العدو و بین راه سربازی از دشمن را اسیر کردیم
وصلنا الی مقرّنا به پایگاهمان رسیدیم
ففرح القائد کثیراً بسلامتنا و نجاحنا . و شکرنا ربّنا علی هذا النجاح
پس فرمانده از سلامتی و موفقیت ما بسیار خوشحال شد . و پروردگارمان را برای این موفقیت شکر کردیم
المهمة السریة ( مأموریت مخفیانه / محرمانه)
باسمه تعالی
من : قائد الجیش
الی : الاخ محمد
الموضوع : مهمة سریة
التعرّف علی : 1- قوّات العدو / 2- اسلحة العدو
به نام خدا . از فرمانده سپاه به
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت